نور را پیمودیم ، دشت طلا را در نوشتیم.
افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم.
کنار شنزار ، آفتابی سایه وار ، ما را نواخت. درنگی کردیم.
بر لب رود پهناور رمز رویاها را سر بریدیم .
ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم.
ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم.
آذرخشی فرود آمد ، و ما را در ستایش فرو دید.
لرزان ، گریستیم. خندان ، گریستیم.
رگباری فرو کوفت : از در همدلی بودیم.
سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان ستودیم ، در خور آسمانها شدیم.
سایه را به دره رها کردیم. لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
سکوت ما به هم پیوست ، و ما "ما" شدیم .
تنهایی ما در دشت طلا دامن کشید.
آفتاب از چهره ما ترسید .
دریافتیم ، و خنده زدیم.
نهفتیم و سوختیم.
هر چه بهم تر ، تنها تر.،
از ستیغ جدا شدیم:
من به خاک آمدم،و بنده شدم .
تو بالا رفتی، و خدا شدی
به امید دیدار
بهرام
من که از امروز تعطیل شدم
سها هم که تعطیل هست. آخه پشت کنکوریه.
راستی شعر قشنگیه.
دیگر این پنجره بگشای که من
به ستوه آمدم از این شب تنگ
دیرگاهی است که در خانه همسایه من خوانده خروس ...
موفق باشی
مرسی از نظرت
با سلام خدمت شما دوست عزیز وبلاگه خوبی دارید من وبلاگه شما رو لینک کردم رو وبلاگم و ممنون می شم اگر وبلاگه منو هم لینک کنید و راستی ممنون می شم که به سایته من سری بزنید و لوگوی سایته منو تو وبلاگتون لینک کنید خدانگهدار و بای به من سر بزنید این ادرس وبسایته من و وبلاگه من http://hackenima.blogsky.com...iam websayt:www.web-sky.net
چشم آقا نیما
سلام
خیلی قشتگ بود.
دستت درد نکنه.موفق باشی.
برات ارزوی بهترین ها را دارم
مرسی از نظرای گرمت
قشنگ بودش ... به من هم سر بزن
چشم!
سلام
والا من یه ۳ سالی هس مدرسه نمیرم ....
خوب چی بگم من با یه شیرازی در افتادم نتیجه اش رو دیدم با شما که ...