در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید.
و اینک ، شاخه نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن.
بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ، عطش آشنایی است.
درخشش میوه ! درخشان تر.
وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید.
دورترین آب
ریزش خود را به راهم فشاند.
پنهان ترین سنگ
سایه اش را به پایم ریخت.
و من ، شاخه نزدیک !
از آب گذشتم ، از سایه بدر رفتم.
رفتم ، غرورم را بر ستیغ عقاب- آشیان شکستم
و اینک ، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده ام.
خم شو ، شاخه نزدیک!
به امید دیدار
شعر خیلی قشنگیه.....مثل تمام شعرهای سهراب.......
خوشحال باشی
سلام
زیبا بود من که ها ها ها ها حالشو بردم
به من هم سر بزن
دوست عزیز از وبلاگ فریاد خاک دیدن کنید
شعر های سهراب که حرف ندارند.دیگه چی میشه گفت؟
شعرهای سهراب جای حرف باقی نمی گذارند.
من هم متولد بهمن هستم.
بلاگ خوبی داری
به من سر بزن
من تیک تاک قلب غریبم را با نبض داغ تو تنظیم کرده ام ... سلام من دوباره برگشتم ! ... آنوشا
خیلی وقت بود نیومده بودم!!!!
خیلی قشنگ بود...همه اونایی که نخونده بودم رو خوندم!!
چه حسن انتخابی.زیبا بود.
ممنون از لطفتون.
موفق و پایدار باشی عزیز
یا حق
سلام
من از شعرای سهراب خیلی خوشم میاد . مرسی که سر زدی .
شاد و پیروز باشی .
سلام بهرام خان این طرفا!!!!
من زیاد سهرابی نیستم ولی قشنگ بود.
ببخشین که زیاد نمیرسم سر بزنم.
ولی فراموش نمی کنم
سلام
وبلاگ خیلی قشنگی دارین.
موفق باشین.