شکست ترانه(سهراب)

میان این سنگ و آفتاب ، پژمردگی افسانه شد.
درخت ، نقشی در ابدیت ریخت.
انگشتانم برنده ترین خار را می نوازد.
لبانم به پرتو شوکران لبخند می زند.
- این تو بودی که هر وزشی ، هدیه ای نا شناس به دامنت
می ریخت ؟
- و اینک هر هدیه ابدیتی است.
- این تو بودی که طرح عطش را بر سنگ نهفته ترین چشمه کشیدی ؟
- واینک چشمه نزدیک ، نقشش در خود می شکند.
- گفتی نهال از طوفان می هراسد.
- و اینک ببالید ، نو رسته ترین نهالان!
که تهاجم بر باد رفت.
- سیاه ترین ماران می رقصند.
- و برهنه شوید، زیباترین پیکرها!
که گزیدن نوازش شد.


تا بعد
بهرام

نظرات 2 + ارسال نظر
سفر به اعماق اینترنت سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:19 ق.ظ http://explorer.blogsky.com

کارت درسته رفیق....
مرد حسابی اهنگ قابلی نداره
شما اصلا همه وبلاگ رو کپی کنید
موفق باشی رفیق
بای

کیمیاگر سه‌شنبه 31 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:42 ق.ظ http://mehrgol.persianblog.com

خیلی خیلی زیبا بود.
خیلی جالب است اسمت یه تنها زیادتر از اسم من داره.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد