میرداماد(نیما)

میر داماد ، شنیدستم من،

که چو بگزید بن خاک وطن

بر سرش آمد واز وی پرسید

ملک قبر که : (( من رب، من ؟ ))

***

میر بگشاد دو چشم بینا

آمد از روی فضیلت به سخن:

اسطقسی ست - بدو داد جوب -

اسطقسات دگر زو متقن .

***

حیرت افزودش از این حرف ملک

برد این واقعه پیش ذوالمن

که : زبان دگر این بنده ی تو

می دهد پاسخ ما در مدفن

***

آفریننده بخندید و بگفت :

(( تو به این بنده ی من حرف نزن .

او در آن عالم هم، زنده که بود،

حرفها زد که نفهمیدم من


اینم از نیما!

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:39 ب.ظ http://muhammad.blogsky.com

سلام شعر جالبی بود
بلاگت هم عالیه
موفق باشی
بای

مدیر مسئول سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:49 ب.ظ http://www.saridaily.blogsky.com

مدیر مسئول به روز شد(24/4/1382)::::::::سید با مرام::::::::::18 نحس اعلام شد.

آرمین سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.Armiin.blogsky.com

سلام بهرام جان
این شاعر استاد کی بوده که این قدر حضم شعرش واسم سخته؟
البته تعجب هم نداره تقصیرِ خودِ بی سوادمِ

نیما یوشیج

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد