دلسرد(سهراب)

قصه ام دیگر زنگار گرفت:
با نفس های شبم پیوندی است.
پرتویی لغزد اگر بر لب او،
گویدم دل : هوس لبخندی است.

خیره چشمانش با من گوید:
کو چراغی که فروزد دل ما؟
هر که افسرد به جان ، با من گفت:
آتشی کو که بسوزد دل ما؟

خشت می افتد از این دیوار.
رنج بیهوده نگهبانش برد.
دست باید نرود سوی کلنگ،
سیل اگر آمد آسانش برد.

باد نمناک زمان می گذرد،
رنگ می ریزد از پیکر ما.
خانه را نقش فساد است به سقف،
سرنگون خواهد شد بر سر ما.

گاه می لرزد باروی سکوت:
غول ها سر به زمین می سایند.
پای در پیش مبادا بنهید،
چشم ها در ره شب می پایند!

تکیه گاهم اگر امشب لرزید،
بایدم دست به دیوار گرفت.
با نفس های شبم پیوندی است:
قصه ام دیگر زنگار گرفت


اینم از ارنگ زمینه! حالا خوب شد؟
به امید دیدار
بهرام

نظرات 2 + ارسال نظر
A-KING شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:33 ب.ظ http://a-king.blogsky.com

HAVE A NICE DAY

لیلی شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:38 ب.ظ http://leili.blogsky.com

خیلی تصرف کرده بودیها!!!!
راستی من نمیدونستم بهم لینک دادی حالا منم بهت لینک میدم
رنگ زمینتم روشنتر کنی بهتره
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد