بی پاسخ (سهراب)
به امید دیدار بهرام
سلام دیگه از دست غول امتحانات راحت شدم تصمیم گرفتم روزی ۲۰ تا شعر واستو از سهراب بنویسم و کلا این وبلاگ رو به شعر های سهراب اختصاص بدم اگه موافقید از همین حالا شروع کنم .
باغی در صدا
این هم یه شعر از حافظ شیرازی که فکر کنم خوشتون بیاد ، بخوانیم:
درد عشقی کشیده ام که مپــــرس زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در این جهان و آخـــر کار دلبری برگزیده ام که مپــــرس
آن چنــــــان در هوای خاک درش میرود آب دیده ام که مپــــرس
بی تو در کلبه گدایــــی خویــــش رنج هایی کشیده ام که مپـــرس
من به گوش خود از دهانـش دوش سخنانی شنیده ام که مپــــــرس
سوی من لب چه می گزی که مگوی لب لعلی گزیده ام که مپــــرس
همچو حافظ غریب در ره خویـــش به مقامی رسیده ام که مپـــرس
گفتم از شعر نو بیرون بیام و چندتا شعر قدیمی بنویسم . اول پروین اعتصامی
شعر زن آزاده
که من پروین فروغ شعر ایران
نه پوراندخت نه آذردخت نه آتوسا نه پانته آ
که آرتمیس سپهسالار ایران در نبرد پارس و یونانم
گر در مقام همسری بینی ؛نه یک همخواب و هم بستر
که یک همراه و یک یار وفادارم
نه یک برده مکن اینگونه پندارم
که جوشد خون آزادی به شریانم
بدون زن ؛ کجا می داشت تاریخ تو
آرش با کمانــش ؟
کاوه آهنگر با گرز و سندانش؟
بدون زن کجا می داشتبی آن شاعر طوسی
نگهبان زبان پارسی استاد فردوسی؟
مرا گر در مقام مادری بینی
مگو با من که هست فرشی از بهشت زیر پایم
نگاهم کن که زیر پای من دنیا به جریان است
ز نور عشق من رخشنده کیهان است
که با دستان من گردو به جریان است
جاب پای من بر چهره سرخ و سپید و سبز ایران است
برو ای مرد دگر مبر اسان به لب نامم
که من آزاده زن فرزند ایرانم