با سبد رفتم به میدان ، صبحگاهی بود.
میوه ها آواز می خواندند.
میوه ها در آفتاب آواز می خواندند.
در طبق ها ، زندگی روی کمال پوست ها خواب سطوح
جاودان می دید.
اضطراب باغ ها در سایه هر میوه روشن بود.
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد.
هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسایان گسترش می داد.
بینش هم شهریان ، افسوس،
بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود.
من به خانه بازگشتم ، مادرم پرسید:
میوه از میدان خریدی هیچ ؟
- میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد؟
- گفتم از میدان بخر یک من انار خوب.
- امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سر رفت.
- به چه شد ، آخر خوراک ظهر ...
- .....
ظهر از آیینه ها تصویر به تا دور دست زندگی می رفت.
به امید دیدار
بهرام
سایت خوبیه امیدوارم موفق باشی
آگاهی...آزادی...عدالت
۱۸ تیر روز اتحاد .. روز سرنگونیه استبداد!
همه با هم ....
۶۰ میلیون ایرانی....
یک صدا....
؛؛ ایرانی اتحاد .... مرگ بر استبداد ؛؛
در ۱۸ تیر ... روز سرنگونی روز آزادی