صدای دیدار (سهراب)

با سبد رفتم به میدان ، صبحگاهی بود.
میوه ها آواز می خواندند.
میوه ها در آفتاب آواز می خواندند.
در طبق ها ، زندگی روی کمال پوست ها خواب سطوح
جاودان می دید.
اضطراب باغ ها در سایه هر میوه روشن بود.
گاه مجهولی میان تابش به ها شنا می کرد.
هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسایان گسترش می داد.
بینش هم شهریان ، افسوس،
بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود.

من به خانه بازگشتم ، مادرم پرسید:
میوه از میدان خریدی هیچ ؟
- میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد؟
- گفتم از میدان بخر یک من انار خوب.
- امتحان کردم اناری را
انبساطش از کنار این سبد سر رفت.
- به چه شد ، آخر خوراک ظهر ...
- .....

ظهر از آیینه ها تصویر به تا دور دست زندگی می رفت.

 


به امید دیدار
بهرام

نظرات 3 + ارسال نظر
رضا سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:27 ق.ظ http://reezza.persianblog.com

سایت خوبیه امیدوارم موفق باشی

آزادی سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:05 ق.ظ http://www.azady1382.persianblog.com

آگاهی...آزادی...عدالت

[ بدون نام ] سه‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:32 ب.ظ

۱۸ تیر روز اتحاد .. روز سرنگونیه استبداد!
همه با هم ....
۶۰ میلیون ایرانی....
یک صدا....
؛؛ ایرانی اتحاد .... مرگ بر استبداد ؛؛

در ۱۸ تیر ... روز سرنگونی روز آزادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد