سراب(سهراب)

آفتاب است و ، بیابان چه فراخ !
نیست در آن نه گیاه و نه درخت.
غیر آوای غرابان ، دیگر
بسته هر بانگی از این وادی رخت.

در پس پرده ای از گرد و غبار
نقطه ای لرزد از دور سیاه:
چشم اگر پیش رود ، می بیند
آدمی هست که می پوید راه.

تنش از خستگی افتاده ز کار.
بر سر و رویش بنشسته غبار.
شده از تشنگی اش خشک گلو.
پای عریانش مجروح ز خار.

هر قدم پیش رود ، پای افق
چشم او بیند دریایی آب.
اندکی راه چو می پیماید
می کند فکر که می بیند خواب.


به امید دیدار
بهرام

نظرات 2 + ارسال نظر
مردی در تبعید ابدی دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:46 ق.ظ http://masiha.persianblog.com

سلام دوست.....سرزنده باش و شبک پای....

[ بدون نام ] دوشنبه 26 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:47 ق.ظ http://sahrayesabz

خوندمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد